خدا جونم دلم گرفته
این روزا خیلی دلم گرفته اصلا یه جوری شدم که خودم از خودم خسته شدم ، خیلی خسته ام...
دیروز قرار بود یه مشاور بیاد خونمون و کلی باهاش حرف بزنم اما براش کاری پیش اومد و کنسل کرد . نمیدونم چرا اینقدر افسرده ام ، بهم میگن شاید بخاطر رژیمت باشه آخه یه جورایی خوب لاغر شدم 67 کیلو برای منی که خیلی شکمو بودم کم کردن وزن تو 2 ماه برام خیلی سخت بود . البته تصمیم دارم این 2 هفته رو خیلی سخت تر بگیرم آخه 10 تیر میرم دکتر . نمیخوام دکترم بگه که برو و بازم لاغر شو .
البته پریود هم که باید میشدم نشدم ، اینم خیلی کلافم کرده ، 18 باید میشد که الان 24 و هنوز هیچ حسی برای شروع پریودم ندارم .
خدا جونم چقدر سخته انتظار ...
دیروز که نیمه شعبان بود سومین سالگرد عقد من و عشقم بود . باورم نمیشد که سه سال گذشت . البته خیلی خوشحالم که با علی آشنا شدم اما واقعا یه روزای سختی داشتم ، مثل اون روزی که دکتر بهمون گفت طبیعی نی نی دار نمیشیم . خیلی روز سختی بود ...
نی نی خوشگلم بیا ، ازت خواهش میکنم بیا تا من بتونم از زندگیم لذت ببرم آخه تو که نیستی خیلی احساس بدی نسبت به زندگیم دارم ، برای بابایی هم ناراحتم اما چه کنم که از درون داغونم و نمیتونم شادی کنم ، فکر نمیکردم زندگی اینقدر سخت باشه ...
همیشه فکر میکردم خیلی راحت نی نی دار شم اما ...
بیا نی نی قشنگم بیا که با اومدنت مامان و بابا میتونن دوباره متولد شن .
الهم صل علی محمد و آل محمد