معرفی مامان و بابا
سلام فرشته کوچولوی من
امروز تصمیم گرفتم که این وبلاگ رو برات بسازم و تمام خاطرات خوب و بد انتظار اومدنت رو بنویسم .
فرشته کوچولو من و بابا شهریور سال 1390 با هم آشنا شدیم و بعد از یه مدت خیلی کم بابا با مامان جون(مامان بابا) اومدن خونه ی ما و قرار شد که ما با هم نامزد شیم و اسفند همون سال با هم نامزد شدیم البته با کلی سختی که ایشاالله وقتی خدا مصلحت دونست و شما فرشته کوچولو رو به ما داد و بزرگتر شدی برات تعریف میکنم . بالاخره بابایی (بابای مامان) 26 تیر 91 اجازه دادن که ما عقد کنیم و با کلی نقشه 26 اسفند 91 ماعروسی کردیم . روزهای خوب و بد زیاد بودن اما مهم این بود که ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم و همین باعث شد که مابه مشکلات غلبه کنیم .
اینم بگم که شما یه بابای مهرون و خیلی خیلی خوب داری ، بابای شما بی نظیر ترین بابای دنیاست . وقتی اومدی عزیزکم خودت میبینی و پشیمون میشی از این که مامان و بابا رو اینقدر منتظر میزاشتی .
5 ماه بعد از عروسی تصمیم گرفتیم که ما هم نی نی دار شیم ، من از وقتی یادم میاد همیشه دوست داشتم عروسی کنم و زود زود نی نی دار شم و همیشه فکر میکردم که هر وقت نی نی بخوام خدا بهم میده . اما انگار خواست خدا یه چیز دیگست که فرشته منو دیرتر بفرسته ................
نی نی جونم الان 2 سالی هست که منتظریم تا تو بیای ، بابا علی چیزی به روش نمیاره اما بخدا خیلی منتظریم خیلی داغونیم که دکترا به این راحتی جوابمون کرد ، فرشته قشنگم آخه چرا راضی به اینی که مامانی گریه کنه شب و روز ، بیا گلم بیا که دیگه طاقت ندارم آخه تو نمیدونی چقدر میخوایمت . عزیزکم برو و از خدای مهربون بخواه که تو رو به ما ببخشه ، با اومدنت میدونم که رنگ زندیگیم قشنگتر میشه .
دو هفته پیش رفتم پیش دکتر کریم زاده ، یه مرد مسن و مهربون بود ، بعد کلی حرف زدن و تعریف کردن شرایطم و اینکه ما هزینه فقط یکبار آی وی اف رو داریم و به امید خدا با همین یک بار نتیجه بگیریم بسم الله رو گفتیم ، با همون نگاه مهربونش بهم گفت که دخترم شما یکم اضافه وزن داری و به همین دلیل پریودات نامنظمه و پلی کیستیک هستی برو یه دو ماهی ورزش کن و رژیم بگیر و یکم وزنتو بیار پایین ، منم با این حرف دکتر که نمیتونم الان سیکل آی وی اف رو شروع کنم ناراحت شدم اما مهم تر این بود که می خواستم نی نی داشته باشم دیر و زود داره اما مهم فقط داشتن تو به امید خداست .
از مطب که اومدم بیرون تصمیمم رو خیلی جدی گرفتم که دیگه شکمو بازی بسته و بخاطر بزرگترین آرزوم باید بجنگم و با کمک خدا جونم موفق میشم .
اننننننننننننننننننشاااااااااااااااالله