نی نی و یه دنیا امید

معرفی مامان و بابا

1393/2/20 10:41
نویسنده : مهشید شکوهی
334 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته کوچولوی من

 

امروز تصمیم گرفتم که این وبلاگ رو برات بسازم و تمام خاطرات خوب و بد انتظار اومدنت رو بنویسم .

فرشته کوچولو من و بابا شهریور سال 1390 با هم آشنا شدیم و بعد از یه مدت خیلی کم بابا با مامان جون(مامان بابا)  اومدن خونه ی ما و قرار شد که ما با هم نامزد شیم و اسفند همون سال با هم نامزد شدیم البته با کلی سختی که ایشاالله وقتی خدا مصلحت دونست و شما فرشته کوچولو رو به ما داد و بزرگتر شدی برات تعریف میکنم . بالاخره بابایی (بابای مامان) 26 تیر 91 اجازه دادن که ما عقد کنیم و با کلی نقشه 26 اسفند 91 ماعروسی کردیم . روزهای خوب و بد زیاد بودن اما مهم این بود که ما همدیگرو خیلی دوست داشتیم و همین باعث شد که مابه مشکلات غلبه کنیم .

اینم بگم که شما یه بابای مهرون و خیلی خیلی خوب داری ، بابای شما بی نظیر ترین بابای دنیاست . وقتی اومدی عزیزکم خودت میبینی و پشیمون میشی از این که مامان و بابا رو اینقدر منتظر میزاشتی .

5 ماه بعد از عروسی تصمیم گرفتیم که ما هم نی نی دار شیم ، من از وقتی یادم میاد همیشه دوست داشتم عروسی کنم و زود زود نی نی دار شم و همیشه فکر میکردم که هر وقت نی نی بخوام خدا بهم میده . اما انگار خواست خدا یه چیز دیگست که فرشته منو دیرتر بفرسته ................

نی نی جونم الان 2 سالی هست که منتظریم تا تو بیای ، بابا علی چیزی به روش نمیاره اما بخدا خیلی منتظریم خیلی داغونیم که دکترا به این راحتی جوابمون کرد ، فرشته قشنگم آخه چرا راضی به اینی که مامانی گریه کنه شب و روز ، بیا گلم بیا که دیگه طاقت ندارم آخه تو نمیدونی چقدر میخوایمت . عزیزکم برو و از خدای مهربون بخواه که تو رو به ما ببخشه ، با اومدنت میدونم که رنگ زندیگیم قشنگتر میشه .

دو هفته پیش رفتم پیش دکتر کریم زاده ، یه مرد مسن و مهربون بود ، بعد کلی حرف زدن و تعریف کردن شرایطم و اینکه ما هزینه فقط یکبار آی وی اف رو داریم و به امید خدا با همین یک بار نتیجه بگیریم بسم الله رو گفتیم ، با همون نگاه مهربونش بهم گفت که دخترم شما یکم اضافه وزن داری و به همین دلیل پریودات نامنظمه و پلی کیستیک هستی برو یه دو ماهی ورزش کن و رژیم بگیر و یکم وزنتو بیار پایین ، منم با این حرف دکتر که نمیتونم الان سیکل آی وی اف رو شروع کنم ناراحت شدم اما مهم تر این بود که می خواستم نی نی داشته باشم دیر و زود داره اما مهم فقط داشتن تو به امید خداست .

از مطب که اومدم بیرون تصمیمم رو خیلی جدی گرفتم که دیگه شکمو بازی بسته و بخاطر بزرگترین آرزوم باید بجنگم و با کمک خدا جونم موفق میشم .

اننننننننننننننننننشاااااااااااااااالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.